مرا مي كشد طعم چشمان تو
و اين كشتن من تماشايي است
غزل مي تراود ز مژگان تو
كه شيرين تر از شعر نيمايي است
فقط جر ئه اي از شراب لبت
حريف دل من به تنهايي است
پر از غنچه گردان وجود مرا
در اين غنچه باران چه غوغايي است
شفا مي دهد ناز دستان تو
مگر پنجه ي تو مسيحايي است
به تو مي سپارم دلي بي ريا
دلي را كه مصداق شيدايي است
سروشي رسيده است گويي به دل
نگاهت صميمي و روئيايي است